من / او / خدا;
بایدآن قدر در آغوشت بگیرم
که اگر روزی
دور بودیم از هم
عطر تنت در من
مانده باشد.............
عشقت ز ازل بوده به دل ای معشوق
آن سان که تخلصم به نامت کردم
..ش
....ه
......ر
........ز
.........ا
...........د
او آمد خیییییلی خوش آمد
شین شعور
های همراهی
راء رأفت
زاء زندگی
ا انسانیت
دال دلدادگی
به فصل سرد زمستان که عشق من آمد
ببوسمش همه عشقم که یار خوش آمد
اشعار من همیشه هدیه است بهرت ای دوست
می خواهمت همیشه می بوسمت دوباره
انگشترت دوقلب است چسبیده برهم این دو
گاهی بزن دوبوسه بر این نشان ساده
یک سینه بند زیبا با نام خود بگیرم
قولی بده تو ای دوست،بندی به روی سینه
آغوش من به رویت باز است ای عزیزم
دستم به گردن تو سر را بزن به شانه
دستت بده به دستم ای دوستم عزیزم
می بوسمت کماکان می خواهمت همیشه
چشمان من عسل فام
چشمان تو سیه فام
بوسه زنم به چشمت
این بهترین بهانه
درپیچ راه بوسه می بوسمت دوباره
بوسی کنم به چشمت بوسی زنم به چانه
جانان من عزیزم بوسه کنم به گونه
یک بوس هم به شانه
انگشت تو ببویم،موی تورا ببوسم
می بوسمت فراوان باهم رسیم به خانه
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 46142